یک رویکرد این است که گروهی از کودکان را با مراقبت سازمانی در تاریخ خود انتخاب کرده و آنها را با کودکان مقایسه کنید . اینها طبقات سختی سنتی هستند که آزمونگر میتواند تعریف کند . اما همانطور که میدانید , حتی در یکی از این گروهها , ناهمگونی قابلتوجهی وجود دارد . بنابراین یک روش جایگزین دعوت از ناهمگونی زیاد در تجزیه و تحلیل است , این بار ناهمگونی بر پایه محیطی که کودکان تجربه میکنند , یا میتوانیم به هر کودک به عنوان یک اثر انگشت محیطی منحصر به فرد فکر کنیم . و برای هر کودک , میتوانیم تعدادی از پیامدها را از ژنتیک و اپی ژنتیکی , به ارتباط ساختار مغز و حجم و همچنین جمعآوری فنوتیپهای رفتاری در آزمایشگاه , جمعآوری کنیم . ما این کار را در طول سه یا چهار سال انجام میدهیم . و این کار را به صورت تکراری روی هر کودکی انجام میدهیم . و میتوانیم مشاهده کنیم که الگوهای فنوتیپهای یا پیامدها به روشهای معنیدار و متجانس تبدیل میشوند . پس میتوانیم هر کدام از این پروفیلها را در نظر بگیریم و میتوانیم به یک دامنه با مبنای دامنه در خطوط سیر که برای کودکان میبینیم , بنگریم . بنابراین ممکن است برخی از کودکانی را ببینیم که از عملکرد بالا و خوب شروع میکنند و ماندهاند و برخی دیگر که این کار را نمیکنند . و سپس ممکن است مسیرهای دیگری را که کودکان از نقطه عملکرد پایین به نقطه عملکرد بالاتر و برعکس عبور میکنند , به دست آوریم . میتوانیم این کار را برای مثال برای سیستم ظرفیت منفی انجام دهیم , میتوانیم آن را برای سیستم کنترل شناختی و غیره انجام دهیم .
اما ایده این است که ما این خوشههای طولی رفتار مغز محور را دریافت میکنیم . بنابراین , فنوتیپ مسیر طولی این دامنههای مختلف است . سپس با یادگیری ماشینی و ایجاد جنگلهای تصادفی برای تجربیات رشدی , میتوانیم این خوشههای رفتاری طولی را به درختهای تصمیم در مورد محیطزیست اعمال کنیم . بنابراین ما میتوانیم هر خوشه رفتار مغز طولی را به اثر انگشت محیطی خاص پیوند دهیم تا صحبت کنیم, که هر کودک میتواند هم تجربیات نامطلوب را شامل شود , بلکه تجربیات رشد مثبت بیشتری نیز داشته باشد . و به این ترتیب میتوانیم شروع کنیم به جدا کردن و درک اینکه چرا مسیرها در نقاط مشابه از هم جدا میشوند . بنابراین می توان نتیجه گرفت که مدارات قشر پیش پیشانی میانی در طول دوران کودکی و نوجوانی به تغییرات تکاملی خود ادامه میدهند و به همین دلیل است که تجارب اولیه مراقبتی در شکلدهی به فرایندهای تنظیم هیجان بسیار قوی هستند که ما در سطوح مختلف تحلیل مشاهده میکنیم . اما از همه مهمتر , تجربیات بعدی . و ما کمتر در مورد اثرات بهبود دهنده تجربیات بعدی میدانیم . و به همین دلیل تفاوتهای فردی در سلامت روان در واقع ریشه در توسعه دارد و ضروری است که مسیرهای هنجاری را در سطوح متعدد تجزیه و تحلیل درک کنیم تا زمانیکه مسیر منحرف شود , درک کنیم . پس با آن , من فقط از منابع مالی و منابع مالی دیگر تشکر میکنم . و خوشحالم که در این مورد سوال میکنم .
جولیا با لحنی تلخ گفت : خیلی ممنونم . یک سوال این است که شما در ابتدا در مورد چگونگی حرکت پلاستیسیته در طول مسیر توسعه صحبت کردید . آیا میتوانید کمی درباره مکانیسمهایی صحبت کنید که ممکن است این پلاستیسیته را باز یا بسته باشند? و به عنوان یک سوال مرتبط , آیا بین افراد در درجه پلاستیسیته وجود دارد که ممکن است بعدها در توسعه داشته باشند ?
منبع سایت