سخنگو ۱ : شانون ، ما صدای شما را از دست دادهایم .
سخنگوی ۴ : چرا . اوه .
سخنگوی شماره ۱ : بفرمائید . برگشتی .
سخنگوی ۴ : بسیار خوب . پس با وجود اینکه ممکن است یک تغییر در این ایده وجود داشته باشد که چرا و در چه کاری انجام میدهند ، من فکر میکنم تا زمانی که مردم احساس کنند که این اطلاعات را دارند و ابزارهایی دارند ، واقعا ً میتواند به آنها کمک کند تا برای برخی از چیزهایی که آنها میبینند ، احساس آمادگی بیشتری بکنند . It’s فقط یک مساله فهمیدن این مساله است که چطور باید این تغییر را به روشی که مردم در مورد آنچه انجام میدهند که آنها در حال درمان آن هستند ، انجام دهند ، بسته به چیزی که ما به عنوان مداخلات امیدبخش در نظر میگیریم ، ممکن است تغییر چشمگیری نداشته باشند.
سخنگوی شماره ۱ : ممنون . من فکر میکنم که این موضوع خیلی منطقی به نظر میرسد . سوال بعدی مربوط میشود . در واقع ، It’s اولین کسی بود که در جلسه سوال ما در این جلسه مطرح شد ، و that’s نشان داد که چگونه اثرات درمان میتواند به تحقیقات آسیبشناسی روانی و دیگر تحقیقات پایه برسد . Stew ، میخواهی آن را میدانی ؟
سخنگوی ۲ : دوباره بگویید . تو برای یه لحظه دی گه از هم جدا شدی .
سخنگو ۱ : تعیین اینکه چگونه اثرات درمانی - - بنابراین چیزی که ما از آزمایشهای تصادفی و تحقیق میانجی / تعدیلکننده مثل آلیشیا انجام میدهیم ، میتواند تحقیقات پایه را بر روی آسیبشناسی روانی و مکانیزمهای دفاعی قرار دهد ؟ و اگر اینطور است ، چطور ؟
سخنگوی ۲ : گم شو دی گه . آ ره . مثلا ً یک مطالعه درمان نشان میدهد که یک هدف خاص یا خاص - - شاید یک کلمه مناسب نباشد . اما بگوییم که یک متغیر پیامد خاص در طول دوره درمان خیلی زود تغییر میکند . و سپس به جنبههای دیگر سندروم یا فنوتیپ اشاره میکند که یا تغییر میکند و یا تغییر میکند ، خیلی دیر در فرآیند ، بعد من فکر میکنم که سعی میکنم درک کنم، که شاید ، جنبههای اصلی این بیماریها باشد ؟ چون اگر مداخله کار میکند ، شاید همه چیز باید در یک زمان بهتر شود . اما اگر اجزای مختلف بیماری که در زمانهای مختلف در حال تغییر هستند ، یا شاید اصلا ً تغییر نکنند ، ما باید آن را کمی بهتر درک کنیم . دوباره ، به عقب برگردید و برخی از تحقیقات اولیه آسیبشناسی روانی را انجام دهید تا این سندروم را به اجزای مختلف آن تجزیه کنید . چون به طور واضح ، این اتفاق رخ میدهد ، که اگر اجزای مختلف در مداخله - - یا حتی اجزای متفاوت سندروم ، این را به عنوان پاسخ به مداخله تغییر میدهند ، پس شاید ما با یک سندرم بسیار ناهمگون در اینجا سر و کار داریم .
سخنگو ۱ : من فکر میکنم که این یک پاسخ عالی است، و در آنجا برخی ایدههای خوب و نوآوری را در آن جا به جا میکند . آلیشیا ، میخوای راجع به این سوال نظر بدی ؟ احتمالا ً قبلا راجع به آن فکر کردهاید .
سخنگو ۳ : خوب ، و من فقط به آن اضافه میکنم ، که من در واقع به شدت افراد حرفهای و درمانگر را تشویق میکنم که ، برای مثال ، مطالعات موردی یا شرح پرونده را ارسال کنند . زیرا ما در مورد مجموعهای از واسطهها که اغلب از تحقیقات اولیه مشتق میشوند ، فکر میکنیم . اما بسیار محتمل است که واسطههای دیگری هم وجود داشته باشند، عوامل ریسکی وجود دارند که ما در مورد آنها فکر نکرده ایم . و فردی که مستقیما ً با مشتری در تعامل است ، با بیمار ، در بهترین موقعیت برای مشاهده آنها و تقسیم آنها با پژوهشگران قرار دارد . و یک روش انجام این کار ، برای مثال ، انتشار این نتایج در یک مطالعه موردی است . این میتواند بسیار بسیار با ارزش باشد .
سخنگوی اول : فکر میکنم این امر منطقی باشد . شانون ، I’m قصد دارید به شما شانس پاسخ دادن در یک دقیقه را بدهید اگر میخواهید . اما there’s یه سوال هست که دقیقا ً مربوط به چیزی است که الان گفتی ، آلیشیا . و آن این است که در کار شما ، به طور خاص ، چگونه در مورد تصمیم اندازهگیری و زمان ارزیابی میانجی در رابطه با نتیجه تصمیمگیری میکنید ؟
منبع سایت