یافتهها
Asch تعداد دفعاتی را اندازهگیری کرد که هر شرکتکننده با دیدگاه اکثریت موافق بود . به طور متوسط حدود یک سوم ( ۳۲ % ) از شرکت کنندگانی که در این وضعیت قرار داشتند ، همراه با اکثریت نادرست و واضح در مورد آزمایشها بحرانی به توافق رسیدند.
در طول ۱۲ آزمایش انتقادی ، حدود ۷۵ درصد شرکت کنندگان حداقل یکبار توافق کردند و ۲۵ درصد از شرکت کنندگان هرگز توافق نکردند .
در گروه کنترل ، بدون هیچ فشاری برای مطابقت با confederates ، کمتر از ۱ % از شرکت کنندگان پاسخ غلط دادند .
نتیجهگیری
چرا شرکت کنندگان این قدر به آسانی با هم مطابقت داشتند ؟ هنگامی که آنها پس از آزمایش با آنها مصاحبه شدند ، بسیاری از آنها گفتند که آنها واقعا ً پاسخ conforming را باور نکردند ، اما همراه با گروه به خاطر ترس از تمسخر یا تفکر خاص کنار رفتند .
تعداد کمی از آنها گفتند که آنها واقعا ً اعتقاد دارند که پاسخ group’s صحیح است .
ظاهرا ً، افراد به دو دلیل اصلی همخوانی دارند : زیرا آنها میخواهند با گروه ( نفوذ هنجاری ) متناسب شوند و به این دلیل که آنها معتقدند که این گروه بهتر از ( نفوذ اطلاعاتی ) است .
ارزیابی انتقادی
یکی از محدودیتهای این مطالعه این است که از یک نمونه مغرضانه استفاده میشود . همه شرکت کنندگان ، دانشجویان مرد بودند که همگی عضو یک گروه سنی بودند . این بدان معنی است که مطالعه فاقد اعتبار جمعیتی بوده و نتایج را نمیتوان به زنان یا گروههای قدیمیتر مردم تعمیم داد .
مشکل دیگر این است که آزمایش از یک کار مصنوعی برای اندازهگیری طول خط داوری استفاده میکند . ما اغلب با درست کردن یک قضاوت مثل the که از آن استفاده میشود ، مواجه هستیم ، که در آن پاسخ به وضوح مشخص است ؟
این بدان معنی است که مطالعه اعتبار اکولوژیکی پایینی دارد و نتایج را نمیتوان به شرایط زندگی واقعی دیگری تعمیم داد . Asch در پاسخ گفت که میخواهد در مورد وضعیتی تحقیق کند که در آن شرکت کنندگان نمیتوانستند در مورد آن چه که پاسخ صحیح بود ، تردید داشته باشند . او به این ترتیب میتوانست محدودیتهای واقعی نفوذ اجتماعی را بررسی کند .
برخی از منتقدان عقیده داشتند که سطح بالای انطباق یافته توسط Asch ، انعکاسی از فرهنگ آمریکایی و ۱۹۵۰’s بود و بیشتر در مورد آب و هوای فرهنگی و فرهنگی ایالاتمتحده در دهه ۱۹۵۰ به ما گفت .
در دهه ۱۹۵۰ آمریکا بسیار محافظهکار بود و در یک ضد کمونیستی با کمونیسم شرکت داشت ( که به عنوان McCarthyism شناخته میشد ) علیه هر کسی که فکر میکرد دیدگاههای جناح چپ همدرد را حفظ کند . از ارزشهای آمریکایی انتظار میرفت . پشتیبانی از این موضوع از مطالعات دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ نشات میگیرد که میزان انطباق کمتر را نشان میدهد ( به عنوان مثال ، پرن & اسپنسر ، ۱۹۸۰ ) .
پرن و اسپنسر ( ۱۹۸۰ ) اظهار داشتند که تاثیر Asch ” فرزند زمان خود ” بودهاست و تکرار دقیقی از آزمایش Asch اصلی را با استفاده از مهندسی ، ریاضی و شیمی به عنوان سوژه انجام دادند . آنها دریافتند که تنها از ۳۹۶ محاکمه یک ناظر به اکثریت اشتباه پیوست .
پرن و اسپنسر استدلال میکنند که تغییر فرهنگی در ارزشی که مطابق با پیروی و اطاعت و در موقعیت دانش آموزان جای گرفتهاست ، رخ دادهاست . در آمریکا در دهه ۱۹۵۰ ، دانشجویان unobtrusive جامعه بودند ، در حالی که اکنون آنها یک نقش پرسشگری آزاد را اشغال کردهاند .
با این حال ، یک مشکل در مقایسه این مطالعه با Asch این است که انواع بسیار متفاوتی از شرکت کنندگان استفاده میشوند . پرن و اسپنسر از دانش و دانش آموزانی که علوم و مهندسی مورد استفاده قرار میگرفتند ، استفاده میکردند .
در نهایت ، مسائل اخلاقی وجود دارند : شرکت کنندگان از استرس روانی که ممکن است در صورت مخالفت با اکثریت باشند ، حمایت نمیشوند .
شواهدی که شرکت کنندگان در موقعیتهای نوع - بسیار احساساتی هستند توسط Back و همکاران ( ۱۹۶۳ ) بدست آمدند که دریافتند که شرکت کنندگان در وضعیت Asch میزان زیادی از برانگیختگی خود مختار را افزایش دادهاند .
این یافته همچنین حاکی از آن است که آنها در یک وضعیت درگیری بودند ، و یافتن این که آیا گزارش آنچه را که آنها دیدهاند و یا با نظر دیگران همخوانی دارند دشوار است .
منبع سایت روانشناسی ساده