برای مثال , در طول دو سال اول زندگی , نوزاد که مورد غفلت قرار گرفته یا مراقبت نشده است , ممکن است فرد ثابت شده باشد .
نظریه سهبخشی شخصیت
فروید , شخصیت خود را به سه بخش ( سهگانه , سهجانبه ) , نهاد , ضمیر و سوپر ضمیر ( که به عنوان روان هم شناخته میشود ) , در مراحل مختلف زندگی ما , مشاهده کرد .
اینها سیستمهایی هستند , نه بخشی از مغز , یا به هیچ وجه فیزیکی .
خود و سوپر ضمیر
نهاد شخصیت بدوی و غریزی شخصیت است . این بیماری از تمام مولفههای ارثی ( زیستی , زیستی ) شخصیت شامل غریزه جنسی ( زندگی ) , اروس ( که شامل میل جنسی و غریزه جنسی است ) تشکیل شدهاست .
او بر روی اصل لذت کار میکند که این ایده است که هر انگیزه آرزومندانه باید بلافاصله بدون توجه به عواقب آن ارضا شود .
شخصیت روانی
ضمیر به منظور میانجیگری بین id غیر واقعی و دنیای واقعی خارجی ( مانند یک داور ) گسترش مییابد . این مولفه تصمیمگیری شخصیت است
ضمیر با توجه به اصل واقعیت کار میکند , روشهای واقعگرایانه ما را برای برآورده ساختن خواستههای id , اغلب مصالحه و یا به تعویق انداختن رضایت برای جلوگیری از پیامدهای منفی اجتماع , کار میکند . ضمیر واقعیتهای اجتماعی و هنجارها , آداب و قوانین را در تصمیمگیری برای چگونگی رفتار در نظر میگیرد .
روان سالم :
ابرمن , ارزشها و اخلاقیات جامعه را که از والدین و دیگران آموختهاند , ترکیب میکند . آن شبیه وجدان است که میتواند ضمیر را از طریق ایجاد احساس گناه تنبیه کند .
شخصیت عصبی
رویکرد صفت به شخصیت
این رویکرد فرض میکند که رفتار با صفات نسبتا ً پایدار تعیین میشود که واحدهای بنیادی شخصیت فرد هستند .
این ویژگی باعث میشود که فرد بدون توجه به وضعیت , به شیوهای خاص عمل کند . این بدان معنی است که صفات باید در طول زمان و در طول زمان ثابت بمانند , اما ممکن است بین افراد متفاوت باشد . فرض بر این است که افراد به دلیل تفاوتهای ژنتیکی در صفات خود متفاوت هستند .
این نظریهها گاهی به نظریههای روانسنجی , به دلیل تاکید بر اندازهگیری شخصیت با استفاده از آزمونهای روانسنجی , ارجاع داده میشوند . امتیازات صفت پیوسته ( کمی ) هستند . یک فرد نمره عددی داده میشود تا نشان دهد که چقدر ویژگی دارند .
نظریه شخصیت آیزنک
با این استدلال که افراد نوعی سیستم عصبی را به ارث میبرند که توانایی یادگیری و سازگاری با محیط را تحتتاثیر قرار میدهد .
در طول این مدت , آیزنک در بیمارستان روانپزشکی لندن مشغول به کار بود . شغل او این بود که قبل از تشخیص بیماری روانی , یک ارزیابی اولیه از هر بیمار انجام دهد.
او از طریق این موقعیت , مجموعهای از سوالات در مورد رفتار را گردآوری کرد که بعدها به سربازانی که برای اختلالات عصبی در بیمارستان تحت درمان قرار گرفته بودند , استفاده کرد .
او دریافت که به نظر میرسد که پاسخهای سربازان به طور طبیعی با یکدیگر ارتباط دارند و نشان میدهد که تعدادی از ویژگیهای شخصیتی مختلف وجود دارند که توسط پاسخهای سربازان آشکار میشوند . او این ویژگیهای شخصیتی را مرتبه اول خواند
او از تکنیکی به نام تحلیل عاملی استفاده کرد . این تکنیک رفتار را به تعدادی از عوامل کاهش میدهد که میتوانند تحت عناوین جداگانه دستهبندی شوند .
واژههای کلیدی : درونگرایی / برونگرایی ( e ) , روانرنجوری / پایداری ( n ) . آیزنک این صفات شخصیتی درجهدوم را نام برد .
هر جنبه از شخصیت ( برون گرایی , روانرنجوری و روانپریشی ) میتواند به علل مختلف زیستی برگردد . شخصیت به تعادل بین برانگیختگی و فرآیند مهار سیستم عصبی خودکار وابسته است .
منبع سایت روانشناسی ساده